متأهلانــــــــــه

روزانه هایمان زیر یک سقف

متأهلانــــــــــه

روزانه هایمان زیر یک سقف

یادداشت هفتاد و پنجم- رکود...

نمیدونم چرا نوشتنم نمیاد. یعنی نه اینکه نمیادا میاد ولی کلا خیلیییییییی کم میام نت و اصلا فرصت نمیکنم.

راستیتش دلم میخواد یه دفتر بگیرم و بیشتر یادداشت کنم. شاید روزی...

یه سر به بیشتر وبلاگا زدم خیلی ها هستن که اونا هم مدتی میشه ننوشتن.  شاید اپیدمی هستش.

خوبیم خداروشکر. زندگی در گذره. خوب باشید انشالله.

-----

این به معنی تعطیل کردن اینجا نیست. فقط اومدم اطلاع رسانی کنم

یادداشت هفتاد و چهارم-دو

دخترکم 2 ساله شد.

و این دو سال پر از فراز و نشیب بود واسه ما . از شیطونی هاش تااااااااااا دلبریاش. ایشالا 200 ساله بشی عمر مامان.

جشن تولد امسال دخترک هم شب تولدش برگزار شد و همه چی عالی بود چون خودش خیلی لذت برد. تم تولد گل دختر هم انگری برد بود چون خودش عاشقشونه ومن خواستم چیزی باشه که دوست داشته باشه.

ایشالا عکساش که به دستم رسید میذارم اینجا. آخه خودم اصلا وقت نکردم عکس بگیرم.

عشق مامان خیلی بزرگ شده. دیگه همه چی رو خوب میفهمه و البته اگه نخواد نمیفهمه. یعنی شده من خودم رو میکشم که یه کاری رو انجام بده ولی انگار دارم با دیوار حرف میزنم.

عاشق اینم که شبا تا چراغ ها رو خاموش میکنم میگه :  مامان گل گلدون بخون... مامان گل گلدون بخون...

-----

از فردای تولدش گذاشتمش مهد. از 15 دقیقه شروع کردیم و رسیدیم به 2 ساعت . ایشالا همین جوری برسه به 3-4 ساعت. به چندین و چند دلیل گذاشتمش.

یکی اینکه دخملی خیلی خجالتی هست و این اصلا خوب نیست.

دوم اینکه چون با بچه ها زیاد در ارتباط نبود(واسه اینکه ما اصلا بچه کوچیک نداریم تو فامیل ) نمیتونست خیلی خوب باهاشون بازی کنه و هماهنگ شه.

و از همه مهم ترررررررررررر غذا خوردنش که خیلییییییی بد غذاست و امیدوارم این یکی حل شه تا حدی واسه همین 10 صبح میبرمش تا 2 ظهر که ناهار رو هم اونجا باشه.

هنوز بعضی روزا سخت جدا میشه ولی خداروشکر اونجا خوبه.

-----

مرسی پگاه جون که هم تولد من یادت بود هم دخملییییییییییییییی. ایشالا جبران کنیم واستتتتتتتتتتتتتتتتتت. بوس.

یادداشت هفتاد و سوم

این بلاگ اسکای چه پیشرفت کرده. مبارک ها باشه. بعد از مدتی آمدیم باعث تعجبمان شد.

-----

درگیر و دار آماده شدن واسه تولد دخملی هستم. خیلی کار دارم هنوز و امیدوارم راضی کننده باشه. 

قراره بعد از تولدش هم مهد کودک رو واسش امتحان کنیم. دلم میخواد بیشتر با بچه ها باشه. آخه متاسفانه ما بچه کوچیک نداریم خیلی و اون همش با بزرگاست.

-----

برا تعطیلات خرداد ماه رفتیم سر*عین. خیلی شلوغ بود ولی خوش گذشت. دخملی هم خیلیییییییییییییی با آب بازی کیف کرد. 

تولد همسر جان هم بود. یه کیک پختم و تولد 3 نفره گرفتیم. 

هزار ساله بشی عزیزم

یادداشت هفتاد و دوم-کلمات

و اما حرف زدن دخترک:

تمخ =تخم مرغ         tomokh

باشله=بالشت        bashele

کمپایی=دمپایی     kampayi

شمت=شکم  shemat         

مسباک=مسواک     mesbak

بیمی=بینی                 bimi

زندانی=زن دایی  zandani    

ادامه دارد...

-----

تولد دخملی داره میرسه. کلی کار دارم.

-----

رنگ گرفتم موهام رو خودم رنگ کردم. راحت شدممممممممم. 

یادداشت هفتاد و یکم-مو

مهمونی خوب بود. کلا کارام رو زود انجام دادم.

لازانیا قبل تو فر رفتن. کیک مرغ با این دستور. اینم تارت میوه که من عاشقشم با این دستور. بقیه چیزا هم که نشد عکس بگیرم. یعنی دیگه روم نشد جلو مهمونا عکس بگیرم. اینارو هم قبل اومدنشون گرفتم.

*من تارت رو درست با همین دستور درست کردم ولی به نظرم شیرینی کرمش کم بود.دفعه ی دیگه حتما اون 60 گرم شکر رو 100 گرم میکنمش.

-----

باید برم این هفته موهام رو ریشه گیری کنم افتضاح شده دیگه.