متأهلانــــــــــه

روزانه هایمان زیر یک سقف

متأهلانــــــــــه

روزانه هایمان زیر یک سقف

یادداشت هفتاد و چهارم-دو

دخترکم 2 ساله شد.

و این دو سال پر از فراز و نشیب بود واسه ما . از شیطونی هاش تااااااااااا دلبریاش. ایشالا 200 ساله بشی عمر مامان.

جشن تولد امسال دخترک هم شب تولدش برگزار شد و همه چی عالی بود چون خودش خیلی لذت برد. تم تولد گل دختر هم انگری برد بود چون خودش عاشقشونه ومن خواستم چیزی باشه که دوست داشته باشه.

ایشالا عکساش که به دستم رسید میذارم اینجا. آخه خودم اصلا وقت نکردم عکس بگیرم.

عشق مامان خیلی بزرگ شده. دیگه همه چی رو خوب میفهمه و البته اگه نخواد نمیفهمه. یعنی شده من خودم رو میکشم که یه کاری رو انجام بده ولی انگار دارم با دیوار حرف میزنم.

عاشق اینم که شبا تا چراغ ها رو خاموش میکنم میگه :  مامان گل گلدون بخون... مامان گل گلدون بخون...

-----

از فردای تولدش گذاشتمش مهد. از 15 دقیقه شروع کردیم و رسیدیم به 2 ساعت . ایشالا همین جوری برسه به 3-4 ساعت. به چندین و چند دلیل گذاشتمش.

یکی اینکه دخملی خیلی خجالتی هست و این اصلا خوب نیست.

دوم اینکه چون با بچه ها زیاد در ارتباط نبود(واسه اینکه ما اصلا بچه کوچیک نداریم تو فامیل ) نمیتونست خیلی خوب باهاشون بازی کنه و هماهنگ شه.

و از همه مهم ترررررررررررر غذا خوردنش که خیلییییییی بد غذاست و امیدوارم این یکی حل شه تا حدی واسه همین 10 صبح میبرمش تا 2 ظهر که ناهار رو هم اونجا باشه.

هنوز بعضی روزا سخت جدا میشه ولی خداروشکر اونجا خوبه.

-----

مرسی پگاه جون که هم تولد من یادت بود هم دخملییییییییییییییی. ایشالا جبران کنیم واستتتتتتتتتتتتتتتتتت. بوس.